به گزارش خبرنگار خبرگزاری«حوزه» از تهران، استاد حسین انصاریان در مسجد جامع غدیرخم تهران، اظهار کرد: فهم «علم حضوری» پروردگار و «علم لدنّی» و «الهامی» اهل بیت(ع)، ایمان و یقین ما را زیاد می کند و عامل حفظ ما از انحرافات فکری، اخلاقی و عملی می شود.
وی، آیه ای دربارۀ علم پروردگار بیان کرد و گفت: خداوند در آیه 18 سوره حشر می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» چرا این آیه خطاب به مردم مؤمن است و یا ایها الناس ندارد؟ چون روشن است به فرمودۀ خود قرآن در طول تاریخ اکثر مردم رویگردان از حقایق بودند، علتش را پروردگار در یک آیه بیان می کند و آن این است که انسان همیشه دوست دارد مانعی بر سر راه نداشته باشد و امر و نهی به او نشود، او را از آنچه که دلش می خواهد باز ندارند.
حکومتِ خواسته های نامشروع بر وجود انسان، مانع پذیرفتن حقایق الهیه می شود
استاد حوزه ادامه داد: حکومتِ خواسته های نامشروع بر وجود انسان، انسان را از پذیرفتن حقایق الهیه مانع می شود؛ اما اهل ایمان در دورۀ تاریخ یک جمعی و گروهی بودند که مطالب الهی را قبول داشتند و در حد گنجایش ظرفیتشان هم آن حقایق را عمل می کردند، خدا را دوست دارند، خیر دنیا و آخرت خود را می خواهند و آمادگی دارند فرمان خدا را بشنوند، لذا به این گروه خطاب می کند چون این گروه را دوست دارد و مورد محبتش هستند. نمونۀ این مؤمنان هم در ایران امثال شما هستند، در تهران و همۀ شهرها و مناطق مختلف وجود دارند که مایل به خیر دنیا و آخرتشان هستند، پروردگار، انبیا، ائمه(ع) و قرآن را دوست دارند و در حدی آمادۀ پذیرفتن خواستۀ به حق خداوند هستند.
بسیاری یا منکر حق هستند یا خدا را نمی خواهند
استاد انصاریان در پاسخ به اینکه چرا پروردگار بسیاری از افراد را از قلم انداخته است؟ گفت: بسیاری یا منکر حق هستند یا خدا را نمی خواهند، فکر خیر دنیا و آخرت خودشان نیستند، دلشان می خواهد از هر قید و بندی آزاد باشند، حلال و حرام در زندگی آنان مطرح نشود، خیلی ها هم افرادی هستند که اگر زیاد به آنها تذکر داده شود انسان را مورد تهمت قرار می دهند و می گویند دیوانه، بیمار و فضول است.
عده ای دیوانگی و بیماری را به اهل ایمان نسبت می دهند
وی افزود: از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که عده ای دیوانگی و بیماری را به اهل ایمان نسبت می دهند، چون خیلی غرق در خواسته های نامشروع هستند و دلشان می خواهد خدا، انبیا، ائمه(ع) و عالمان ربانی کاری به کارشان نداشته باشند، اگر کاری به کارشان داشته باشند موضع گیری می کنند و آتش جنگ روشن می کنند، مثل اینکه در 10 سال مدینه هشتاد و سه جنگ علیه پیغمبر اکرم(ص) به راه انداختند، در مکه هم که نیروی جنگی نداشت خودش و یارانش در معرض سخت ترین آزار، شکنجه، زندان و تهمت بودند. بنابراین پروردگار با ما حرف می زند چون ما رفیقش هستیم، او را می خواهیم، دوستش داریم و باورش کردیم.
خداوند در انجام واجبات هیچ بنده ای را اجبار نمی کند
استاد انصاریان، نسبت به انجام امر پروردگار توسط بندگان تأکید و تصریح کرد: خداوند می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» بنابر تحقیق علمای بزرگ علم ادبیات عرب، فعل امر دلالت بر وجوب دارد، انسان اگر از این واجب رویگردان شود معصیت کرده است. امر پروردگار وقتی که بوی وجوب می دهد انجامش تأمین کنندۀ سعادت دنیا و آخرت است؛ البته خدا در امر واجب کسی را هم اجبار به انجام نمی کند، «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» (بقره، 256) یعنی من اختیار و آزادی شما را تعطیل نمی کنم و در کارهای خیر و عبادت به اجرا وادارتان نخواهم کرد.
خداوند شیاطین را برای چیره شدن بر بندگان قرار نداده است
مبلّغ عرصه بین الملل افزود: خداوند خطاب به بندگان می فرماید: من بر شیاطین، چیره شدن بر شما را قرار ندادم که فردای قیامت بگویید خطاها و گناهان ما گردن شیطان است، شیطان هم طبق آیات قرآن گناهان مردم دنیا را گردن نمی گیرد، چون در صریح آیه است که به تمام مریدانش و پیروانش و آنهایی که فرهنگش را قبول کردند، می گوید من بر شما تسلط نداشتم، «إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ» من فقط با زبان، قلم، ماهواره، فیلم و سایت شما را به گناه دعوت کردم «فَاسْتَجَبْتُمْ لِي»(ابراهیم، 22) شما هم دعوت من را قبول کردید، می خواستید قبول نکنید.
در قیامت انسان نمی تواند برای خطاها، انحرافات و گناهانش عذر قابل قبولی اقامه کند
وی گفت: در قیامت انسان نمی تواند برای خطاها، انحرافات و گناهانش عذر قابل قبولی اقامه کند که به پروردگار بگوید وضع من تقصیر سایر افراد بوده؛ قیامت می گویند ما شما را فقط دعوت کردیم به گناه می خواستید گوش ندهید. کار شیطان دعوت است نه اجبار، کار مردم در مقابل او باید این باشد که دعوت را جواب ندهند. انسان به آیات قرآن وارد باشد از خیلی از افکار انحرافی نجات پیدا می کند و حرف های بی ربط هم نمی زند.
امر واجب است، ولی اجباری نیست
استاد انصاریان با بیان اینکه امر واجب است، ولی اجباری نیست، اظهار کرد: اینکه امر اجباری نیست، خیلی مسئلۀ لطیفی است، یعنی خداوند متعال سر احدی را زیر آب نمی کند، فقط می گوید مواظب باشید سرتان زیر آب نرود، مواظب باشید به جهنم نروید، راه بهشت هم باز است، اما اجبار نمی کند. اوامر خدا این قدر به انسان منفعت می رساند در صورتی که در دنیا به این اوامر عمل شود، آدمی حیات طیبه پیدا می کند، سود قیامت هم که قابل محاسبه نیست چون می گوید: «خالِدِينَ فِيها أَبَدا» در آنجا زمان و نعمت ها محدود نیست.
واجب است هر انسانی اندیشه کند که برای آخرت خود چه توشه ای دارد
محقق و مفسر علوم قرآنی با بیان اینکه «اتَّقُوا اللَّهَ» به معنی خود نگاه داشتن است. «اتَّقُوا اللَّهَ» یعنی خودتان را از تمام خطرات دنیا که به دینتان می زند و از همۀ خطرات آخرت که به صورت هفت جهنم است نگه دارید، گفت: واجب است هر انسانی اندیشه و فکر کند که برای فردای خودش چه آماده کرده است چون اگر کسی به فکر آماده کردن توشه نباشد وقتی وارد قیامت می شود با دست خالی وارد می شود، هیچ چیز هم برایش نمی ماند غیر از همین گوشت، پوست و اسکلت که در قرآن درباره این افراد می فرماید: «أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا»(جن، 15) اینها هیزم دوزخ هستند چون در بهشت خانه، قصر، میوه و همسر ندارند، لخت و دست خالی «ابکی لخروجی من قبری عریانا» هستند.
وی افزود: خداوند اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین است و براین اساس شاید تصور عده ای این باشد که این افراد هم داخل بهشت می شوند، اما این افراد اگر هم وارد بهشت شوند، چشمی برای تماشای مناظر بهشت برای خودشان نگذاشتند، کورند «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى» (اسرا، 72) مزه ای برای کامشان برای خوردن نعمت های بهشت نگذاشتند، برای لذت بردن بدن در بهشت جا نگذاشتند، بدن دارند، ولی به درد بهشت نمی خورد. لذا خداوند خطاب به بندگان امر می کند که خودتان را از خطرات دنیا که گناهان، معاصی و انحرافات است و همچنین از خطرات آخرت که عذاب های الهی است، حفظ کنید.
قاضی از وقتی شروع به کار می کند، لب پرتگاه دوزخ است
استاد انصاریان به روایتی از امام باقر(ع) درباره علم و آگاهی خداوند اشاره و خاطرنشان کرد: مرحوم کلینی(ره) در کتاب شریف ارزشمند «فروع کافی» از امام باقر(ع) نقل می کند که یک روز وجود مبارک حضرت داوود به او خطاب کرد «يا داود إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»(ص، 26) من تو را به شغل داوری و قضاوت انتخاب کردم، می خواهی در پرونده های مردم حکم کنی به حق حکم کن، یعنی زیر بار تلفن و افراد و سفارش و رشوه و این مسائل نرو، پرونده را رسیدگی کن، عالمی و دانایی ببین حق با چه کسی است و در این پرونده حق را برای او حکم کن. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: شغل قضاوت شغل عجیب و غریبی است، قاضی از وقتی در دادگاه و دادگستری شروع به کار می کند لب پرتگاه دوزخ است، خودش را نگه ندارد افتاده و دیگر هم درنمی آید.
نمونه ای از قضاوت امام باقر(ع)
نویسنده کتاب «عدل و ظلم» اظهار کرد: امام باقر(ع) می فرماید: یک روز داوود به پروردگار عالم عرض کرد یک بخشی از محاکمات قیامتت را به من نشان بده. خطاب به داوود رسید من یک چنین داوری را به تو نمی دهم، داوری باطنی برای «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»(طارق، 9) است، در دنیا مطابق با همین سند و نوشته و شاهد حکم کن، حکم واقعی ویژۀ من است و من به تو واگذار نمی کنم. چند روز گذشت دوباره داوود اصرار کرد، دوباره خداوند فرمود نمی شود. یک بار دیگر اصرار کرد جبرئیل نازل شد گفت: داوود چرا این قدر مصرّی که یک پرونده را باطنش را به تو به صورت آخرت نشان بدهند؟ گفت: یک کاری بکن که نشان بدهند. جبرئیل به او گفت: عیبی ندارد، این یک مورد را خدا اجازه داده ولی بعد نگران می شوی، بنی اسرائیل هم نگران می شوند.
علم خداوند به تمام اعمال شما تا لحظۀ آخر عمرتان مسلط و چیره است
استاد انصاریان ادامه داد: جبرئیل گفت: فردا صبح وارد دادگاه که شدی یک پیرمرد محاسن سفید هفتاد هشتاد ساله می آید داخل دادگاه و مچ یک جوانی را گرفته که آن جوان یک خوشۀ انگور دستش است و به تو می گوید که اول صبح این جوان آمده داخل باغ من شاخه های بعضی از کُنده ها را شکسته و رفته، این خوشۀ انگور رسیده را کنده بخورد من رسیدم و مچش را گرفتم. داوود حکم این است: یک شمشیر بده دست آن جوان، پیرمرد را ببرد داخل حیاط دادگاه و سرش را از بدن جدا کند، بعد که پیرمرد کشته شد جوان که آمد یک ملک بسیار آباد پرقیمتی است که پر از درخت میوه است، این ملک را سندش را به نام این جوان بزن و به جوان آدرس بده گوشۀ باغ یک صندوقی زیر خاک است چهل هزار دینار طلا از فروش این میوه ها به تدریج داخل صندوق است، آن را هم بردار برای خودتش. علتش را بعد می گویم تو حکمت را بده. صبح همانی شد که خدا فرمود. داوود یک شمشیر داد به جوان و گفت این پیرمرد را ببر سرش را بزن، هر چه پیرمرد داد بی داد کرد، داوود گفت سکوت کن و حرف نزن، برو بیرون. جوان سرش را برید. داوود گفت: سند باغی که دست این پیرمرد بوده به نامت می زنم، چهل هزار دینار هم داخل یک صندوق آهنی است فلان جای باغ است برو بردار. خطاب رسید: داوود! پدر این جوان، زمانی که جوان بود و خیلی قدرت نداشت باغبان بود، این پیرمرد با قلدری پدر او را کشت و به زن این مقتول خبر هم نداد، این بچه آن وقت کوچک بود، باغ را تصرف کرد و از فروش این باغ چهل هزار دینار هم جمع کرد. آن پیرمرد باید کشته می شد و باغ به این یک بچه که تنها بچۀ پدر و مادرش بود می رسید، آن پول هم باید به این جوان می رسید، پیرمرد هم قصاص شد. داوود خیلی رنج کشید، آنهایی هم که اطرافیان داوود بودند رنج کشیدند. گفت: خدایا همین یک دفعه برای دنیا و آخرت من بس است، دیگر ما درخواست این طور داوری نمی کنیم. اگر پروردگار عالم خبر نمی داد داوود هم خبردار نمی شد، اما «إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(حشر، 18) علم من به تمام اعمال شما تا لحظۀ آخر عمرتان مسلط است و چیره است.
نمونه ای از قضاوت پیامبر اکرم(ص)
وی ادامه داد: این گفتار رسول خداست: «انما اقضی بینکم بالبینات». در جلد هجدهم وسائل است که دو نفر سر یک زمین دعوا داشتند و آمدند پیش پیغمبر(ص)، هر دو می گفتند زمین شش دانگ ملک ماست، پیغمبر(ص) فرمودند: دلایل و شواهدتان را اقامه کنید. اقامه کردند چون فرمود من مأمورم «اقضی بینکم بالبینات». سند ملکی دارید ارائه کنید، قولنامۀ رسمی دارید ارائه کنید، نوشته دارید بین خودتان ارائه کنید. رسول خدا حق را دادند به یکی از این دوتا و دومی هم بندۀ خدا سرش را انداخت پایین و بلند شد رفت. این دومی که پیغمبر زمین را به او داد آمد از مسجد برود بیرون صدایش کرد و فرمود: بیا. آمد، پیامبر فرمود: اگر بین خود و خدا این زمین مال تو نباشد و با داوری من زمین را گرفتی بدان «اقضی علیک به قطعة من النار» من به یک قطعه ای از آتش جهنم برایت حکم دادم که قیامت باید به حکم من در آن آتش جهنم قرار بگیری.
بسیاری به جای اقرار به حقیقت در دادگاه ها، به قاضی رشوه می دهند
استاد انصاریان در پایان گفت: در تلویزیون شنیدم که اعلام کردند ما هفده میلیون پرونده روی دستمان مانده است. این تعداد پرونده زیاد است، هشت میلیون و نیم این طرف پرونده هستند و هشت میلیون و نیم هم طرف دیگر پرونده، حق با هشت میلیون و نیم است و آن هشت میلیون و نیمی که دارند حق را به زور قاضی، دلیل و سندسازی به طرف خودشان می کشند باید به جهنم بروند. اگر فردا همه این افراد در دادگاه های ایران به قاضی بگویند حق با این آقاست، پرونده را خاتمه بدهید، از تعداد این پرونده ها بسیار کاسته می شود و چه بار پولی و مالی و عمری از مجموع دادگاه ها برداشته می شود، اما متأسفانه اقرار به حقیقت نمی کنند. من به عمرم نشنیدم کسی خودش با پای خودش به دادگاه برود و اقرار کند حق با من نیست.
انتهای پیام ۳۱۳/۱۷